آن چه خوبان همه دارند، تو تنها دارى
بیش از هزار و چهارصد سال پیش در روز ۱۷ ربیع الاول (برابر ۲۵ آوریل ۵۷۰ میلادى ) کودکى در شهر مکّه چشم به جهان گشود.
پدرش عبداللّه (۲۹) در بازگشت از شام در شهر یثرب (مدینه ) چشم از جهان فرو بست و به دیدار کودکش (محمّد) نایل نشد. زن عبداللّه مادر (محمّد)، آمنه دختر وهب بن عبد مناف بود.
برابر رسم خانواده هاى بزرگ مکّه (آمنه ) پسر عزیزش ، محمّد را به دایه اى به نام حلیمه سپرد تا در بیابان گسترده و پاک و دور از آلودگیهاى شهر پرورش یابد.
(حلیمه ) زن پاک سرشت مهربان با این کودک نازنین که قدمش در آن قبیله مایه خیر و برکت و افزونى شده بود؛ دلبستگى زیادى پیدا کرده بود. لحظه اى از پرستارى او غفلت نمى کرد. کسى نمى دانست این کودک یتیم که دایه هاى دیگر از گرفتنش پرهیز داشتند؛ روزى و روزگارى پیامبر رحمت خواهد شد و نام بلندش تا پایان روزگار با عظمت و بزرگى بر زبان میلیونها نفر مسلمان جهان و بر ماءذنه ها با صداى بلند برده خواهد شد، و مایه افتخار جهان و جهانیان خواهد بود.
(حلیمه ) بر اثر علاقه و اصرار مادرش ، آمنه ، محمّد را که به سن پنج سالگىرسیده بود به مکه باز گردانید. دو سال بعد که (آمنه ) براى دیدار پدر و مادر وآرامگاه شوهرش عبداللّه به مدینه رفت ، فرزند دلبندش را نیز همراه برد. پس از یک ماه ، آمنه با کودکش به مکه برگشت ، امّا در بین راه ، در محلى به نام (ابواء) جان به جان آفرین تسلیم کرد، و محمّد در سن شش سالگى از پدر و مادر هر دو یتیم شد و رنج یتیمى در روح و جان لطیفش دو چندان اثر کرد.
سپس زنى به نام امّ ایمن این کودک یتیم ، این نوگل پژمرده باغ زندگى را همراه خود به مکه برد. این خواست خدا بود که این کودک در آغاز زندگى از پدر و مادر جدا شود، تا رنجهاى تلخ و جانکاه زندگى را در سرآغاز زندگانى بچشد و در بوته آزمایش قرار گیرد، تا در آینده ، رنجهاى انسانیت را به واقع لمس کند و حال محرومان را نیک دریابد.
از آن آغاز در دامان پدر بزرگش (عبدالمطلب ) پرورش یافت .
(عبدالمطلب ) نسبت به نوه والاتبار و بزرگ منش خود که آثار بزرگى در پیشانى تابناکش ظاهر بود، مهربانى عمیقى نشان مى داد. دو سال بعد بر اثر درگذشت عبدالمطلب ، (محمّد) از سرپرستى پدر بزرگ نیز محروم شد. نگرانى (عبدالمطلب ) در واپسین دم زندگى به خاطر فرزند زاده عزیزش محمّد بود. به ناچار (محمّد) در سن هشت سالگى به خانه عموى خویش (ابوطالب ) رفت و تحت سرپرستى عمش قرار گرفت . (ابوطالب ) پدر (على ) بود.
(ابوطالب ) تا آخرین لحظه هاى عمرش ، یعنى تا چهل و چند سال با نهایت لطف و مهربانى ، از برادرزاده عزیزش پرستارى و حمایت کرد.
حتى در سخت ترین و ناگوارترین پیشامدها که همه اشراف قریش و گردنکشان سیه دل ، براى نابودى (محمّد) دست در دست یک دیگر نهاده بودند، جان خود را براى حمایت برادرزاده اش سپر بلا کرد و از هیچ چیز نهراسید و ملامت ملامتگران را ناشنیده گرفت .
آرامش و وقار و سیماى متفکر (محمّد) از زمان نوجوانى در بین هم سن و سالهایش کاملا مشخص بود. به قدرى (ابوطالب ) او را دوست داشت که همیشه مى خواست با او باشد و دست نوازش بر سر و رویش کشد و نگذارد درد یتیمى او را آزار دهد.
در سن ۱۲ سالگى بود که عمویش ابوطالب او را همراهش به سفر تجارتى – که آن زمان در حجاز معمول بود – به شام برد. در همین سفر در محلى به نام (بصرى ) که از نواحى (سوریه فعلى ) بود، ابوطالب به (راهبى ) مسیحى که نام وى (بحیرا) بود برخورد کرد. بحیرا هنگام ملاقات (محمّد) – کودک ده یا دوازده ساله – از روى نشانه هایى که در کتابهاى مقدس خوانده بود، با اطمینان دریافت ، که این کودک همان پیغمبر آخرالزمان است .
باز هم براى اطمینان بیشتر او را به لات و عزى – که نام دو بت از بتهاى اهل مکه بود – سوگند داد که در آن چه از وى مى پرسد جز راست و درست بر زبانش نیاید. محمّد با اضطراب و ناراحتى گفت ، من این دو بت را که نام بردى دشمن دارم . مرا به خدا سوگند بده !
بحیرا یقین کرد که این کودک همان پیامبر بزرگوار خداست که به جز خدا به کسى و چیزى عقیده ندارد. بحیرا به ابوطالب سفارش زیاد کرد تا او را از شرّ دشمنان به ویژه یهودیان نگاهبانى کند، زیرا او در آینده ، ماموریت بزرگى به عهده خواهد گرفت .
(محمّد) دوران نوجوانى و جوانى را گذراند. در این دوران که براى افراد عادى ، سن ستیزه جویى و آلودگى به شهوت و هوسهاى زودگذر است ، براى محمّد جوان ، سنى بود همراه با پاکى ، راستى و امانت بى مانند بود. صدق لهجه ، راستى کردار، ملایمت و صبر و حوصله ، در تمام حرکاتش ظاهر و آشکار بود. از آلودگیهاى محیط آلوده مکه بر کنار، و دامنش از ناپاکى بت پرستى پاک و پاکیزه بود بحدى که موجب شگفتى همگان شده بود، آن اندازه مورد اعتماد بود که به (محمّد امین ) مشهور گردید، (امین ) یعنى درست کار و امانتدار.
در چهره محمّد از همان آغاز نوجوانى و جوانى آثار وقار و قدرت و شجاعت و نیرومندى آشکار بود. در سن پانزده سالگى در یکى از جنگهاى قریش با طایفه (هوازن ) شرکت داشت و تیرها را از عموهایش برطرف مى کرد. از این جا مى توان به قدرت روحى و جسمى محمّد پى برد.
این دلاورى بعدها در جنگهاى اسلام با درخشندگى هر چه بیشتر آشکار مى شود چنان که على (ع ) که خود از شجاعان روزگار بود درباره محمّد (ص ) گفت :
(هر موقع کار در جبهه جنگ بر ما دشوار مى شد، به رسول خدا پناه مى بردیم و کسى از ما به دشمن از او نزدیکتر نبود)با این حال از جنگ و جدالهاى بیهوده و کودکانه پرهیز مى کرد.
عربستان در آن روزگار مرکز بت پرستى بود. افراد یا قبیله ها بتهایى از چوب و سنگ یا خرما مى ساختند و آنها را مى پرستیدند. محیط زندگى (محمّد) به فحشا و کارهاى زشت و مى خوارى و جنگ و ستیز آلوده بود؛ با این همه آلودگى محیط، محمّد هرگز به هیچ گناه و ناپاکى آلوده نشد و دامنش از بت و بت پرستى همچنان پاک ماند.
روزى ابوطالب به عباس که جوانترین عموهایش بود گفت :
هیچ وقت نشنیده ام محمّد (ص ) دروغى بگوید و هرگز ندیده ام که با بچه ها در کوچه بازى کند.
از شگفتیهاى جهان بشریّت است که با آن همه بى عفتى و بودن زنان و مردان آلوده در آن دیار که حتى به کارهاى زشت خود افتخار مى کردند و زنان بدکار بر بالاى بام خانه خود بیرق نصب مى نمودند، محمّد (ص ) آن چنان پاک و پاکیزه زیست که هیچکس – حتى دشمنان – نتوانستند کوچکترین خرده اى بر او بگیرند. کیست که سیره و رفتار او را از کودکى تا جوانى و از جوانى تا پیرى بخواند و در برابر عظمت و پاکى روحى و جسمى او سر تعظیم فرود نیاورد؟!
یادى از پیمان جوانمردان یا (حلف الفضول )
در گذشته بین برخى از قبیله ها پیمانى به نام (حلف الفضول ) بود که پایه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بیچارگان بود و پایه گذاران آن کسانى بودند که اسمشان (فضل ) یا از ریشه (فضل ) بود. پیمانى که بعد عده اى از قریش بستند هدفى جز این نداشت .
یکى از ویژگیهاى این پیمان ، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجى . امّا اگر کسى غیر از مردم مکه و هم پیمانهاى آنها در آن شهر زندگى مى کرد و ظلمى بر او وارد مى شد، کسى به دادش نمى رسید. اتفاقا روزى مردى از قبیله بنى اسد به مکه آمد تا اجناس خود را بفروشد. مردى از طایفه بن سهم کالاى او را خرید ولى قیمتش را به او نپرداخت . آن مرد مظلوم از قریش کمک خواست ، کسى به دادش نرسید. ناچار بر کوه ابوقبیس که در کنار خانه کعبه است ، بالا رفت و اشعارى درباره سرگذشت خود خواند و قریش را به یارى طلبید. دادخواهى او عده اى از جوانان قریش را تحت تاثیر قرار داد. ناچار در خانه عبداللّه پسر جدعان جمع شدند تا فکرى به حال آن مرد کنند. در همان خانه که حضرت محمّد (ص ) هم بود پیمان بستند، که نگذارند به هیچ کس ستمى شود – قیمت کالاى آن مرد را گرفتند و به او برگرداندند. بعدها پیامبر اکرم (ص ) از این پیمان ، به نیکى یاد مى کرد. از جمله فرمود: در خانه عبداللّه جدعان شاهد پیمانى شدم که اگر حالا هم (پس از بعثت به پیامبرى ) مرا به آن پیمان دعوت کنند قبول مى کنم . یعنى حالا نیز به عهد و پیمان خود وفا دارم .
محمّد (ص ) در سن بیست سالگى به این پیمان پیوست ؛ امّا پیش از آن – هم چنان که بعد از آن نیز – به اشخاص فقیر و بینوا و کودکان یتیم و زنانى که شوهرانشان را در جنگها از دست داده بودند؛ محبت بسیار مى کرد و هر چه مى توانست از کمک نسبت به محرومان خوددارى نمى نمود.
پیوستن وى نیز به این پیمان چیزى جز علاقه به دستگیرى بینوایان و رفع ستم از مظلومان نبود.
ازدواج محمّد (ص )
وقتى امانت و درستى محمّد (ص ) زبان زد همگان شد، زن ثروتمندى از مردم مکه به نام خدیجه دختر خویلد که پیش از آن دوبار ازدواج کرده بود و ثروتى زیاد و عفت و تقوایى بى نظیر داشت ، خواست که محمّد (ص ) را براى تجارت به شام بفرستد و از سود بازرگانى خود سهمى به محمّد (ص ) بدهد. محمّد (ص ) این پیشنهاد را پذیرفت . خدیجه (میسره ) غلام خود را همراه محمّد (ص ) فرستاد.
وقتى (میسره ) و (محمّد) از سفر پرسود شام برگشتند، میسره گزارش سفر را جزء به جزء به خدیجه داد و از امانت و درستى محمّد (ص ) حکایتها گفت ؛ از جمله براى خدیجه تعریف کرد : وقتى به (بصرى ) رسیدیم ، امین براى استراحت زیر سایه درختى نشست . در این موقع ، چشم راهبى که در عبادتگاه خود بود به (امین ) افتاد. پیش من آمد و نام او را از من پرسید و سپس چنین گفت : این مرد که زیر درخت نشسته ، همان پیامبرى است که در (تورات ) و (انجیل ) درباره او مژده داده اند و من آنها را خوانده ام .
خدیجه شیفته امانت و صداقت محمّد (ص ) شد. چندى بعد خواستار ازدواج با محمّد گردید. محمّد (ص ) نیز این پیشنهاد را قبول کرد. در این موقع خدیجه چهل ساله بود و محمّد (ص ) بیست و پنج سال داشت .
خدیجه تمام ثروت خود را در اختیار محمّد (ص ) گذاشت و غلامانش را نیز بدو بخشید. محمّد (ص ) بی درنگ غلامانش را آزاد کرد و این اولین گام پیامبر در مبارزه با بردگى بود. محمّد (ص ) مى خواست در عمل نشان دهد که مى توان ساده و دور از هوسهاى زودگذر و بدون غلام و کنیز زندگى کرد.
خانه خدیجه پیش از ازدواج پناهگاه بینوایان و تهیدستان بود. در موقع ازدواج هم کوچکترین تغییرى – از این لحاظ – در خانه خدیجه به وجود نیامد و هم چنان به بینوایان بذل و بخشش مى کردند.
حلیمه دایه حضرت محمّد (ص ) در سالهاى قحطى و بى بارانى به سراغ فرزند رضاعى اش محمّد (ص ) مى آمد. محمّد (ص ) عباى خود را زیر پاى او پهن مى کرد و به سخنان او گوش مى داد و موقع رفتن آن چه مى توانست به مادر رضاعى (دایه ) خود کمک مى کرد.
محمّد امین به جاى این که پس از در اختیار گرفتن ثروت خدیجه به وسوسه هاى زودگذر دچار شود جز در کار خیر و کمک به بینوایان قدمى بر نمى داشت و بیشتر اوقات فراغت را به خارج مکه مى رفت و مدتها در دامنه کوهها و میان غار مى نشست و در آثار صنع خدا و شگفتیهاى جهان خلقت به تفکر مى پرداخت و با خداى جهان به راز و نیاز سرگرم مى شد. سالها بدین منوال گذشت ، خدیجه همسر عزیز و با وفایش نیز مى دانست که هر وقت محمّد (ص ) در خانه نیست ، در (غار حرا) به سر مى برد. (غار حرا) در شمال مکه در بالاى کوهى قرار دارد که هم اکنون نیز مشتاقان بدان جا مى روند و خاکش را توتیاى چشم مى کنند. این نقطه دور از غوغاى شهر و بت پرستى و آلودگیها، جایى است که شاهد راز و نیازهاى محمّد (ص ) بوده است به خصوص در ماه رمضان که تمام ماه را محمّد (ص ) در آن جا بسر مى برد. این تخته سنگهاى سیاه و این غار، شاهد نزول (وحى ) و تابندگى انوار الهى بر قلب پاک (عزیز قریش ) بوده است . این همان کوه (جبل النور) است که هنوز هم نور افشانى مى کند.
آغاز بعثت
محمّد امین (ص ) قبل از شب ۲۷ رجب در غار حرا به عبادت خدا و راز و نیاز با آفریننده جهان مى پرداخت و در عالم خواب رؤ یاهایى مى دید راستین و برابر با عالم واقع . روح بزرگش براى پذیرش وحى – کم کم – آماده مى شد. در آن شب بزرگ جبرئیل فرشته وحى مامور شد آیاتى از قرآن را بر محمّد (ص ) بخواند و او را به مقام پیامبرى مفتخر سازد.
(اقراء باسم ربک الذى خلق . خلق الانسان من علق . اقراء و ربک الا کرم . الذى علم بالقلم . علم الانسان ما لم یعلم .)
یعنى : بخوان به نام پروردگارت که آفرید. او انسان را از خون بسته آفرید. بخوان به نام پروردگارت که گرامى تر و بزرگتر است . خدایى که نوشتن با قلم را به بندگان آموخت . به انسان آموخت آن چه را که نمى دانست .
محمّد (ص ) – از آن جا که امّى و درس ناخوانده بود – گفت : من توانایى خواندن ندارم . فرشته او را سخت فشرد و از او خواست که (لوح ) را بخواند. امّا همان جواب را شنید – در دفعه سوم – محمّد (ص ) احساس کرد مى تواند (لوحى ) را که در دست جبرئیل است بخواند. این آیات سرآغاز ماموریت بسیار توان فرسا و مشکلش بود. جبرئیل ماموریت خود را انجام داد و محمّد (ص ) نیز از کوه حرا پایین آمد و به سوى خانه خدیجه رفت . سرگذشت خود را براى همسر مهربانش باز گفت .
خدیجه دانست که ماموریت بزرگ (محمّد) آغاز شده . او را دلدارى و دلگرمى داد و گفت : بدون شک خداى مهربان بر تو بد روا نمى دارد زیرا تو نسبت به خانواده و بستگانت مهربان هستى و به بینوایان کمک مى کنى و ستمدیدگان را یارى مى نمایى .
با بررسی در آیات قران و روایات معصومین علیهم السلام پیرامون ظهور حضرت مهدی علیه السلام معلوم می گردد که ظهور
حضرت ولی عصرارواحنا فداه ماننددیگر امور دنيا وابسته به تحقق شرایط و مقدماتی است که هر گاه آن مقدمات فراهم گردد امر
ظهور به وقوع خواهد پیوست .که پاره ای از این مقدمات از جانب خداوند و بعضی دیگر از طرف مردم باید تحقق یابد.
اما مقدماتی که مربوط به خداوند است باید در همه زمانها وجود داشته باشد و از بررسی در روایات معلوم می گردد که خداوند
می تواند آن مقدمات را حتي یک شبه آماده سازد چنانچه در روایتی از امام صادق علیه السلام وارد شده است که فرمودند:یصلح الله
امره فی لیلة یعنی خداوند امر فرج آن حضرت را در یک شب اصلاح می نماید(1) و چون امر ظهور ناگهانی است چنانچه در روایتی واردشده : فتوقعوا الفرج صباحاومساء هر صبح و شب منتظر فرج امام زمان علیه السلام باشید.(2) لذا ناگهانی بودن ظهور ایجاب می کند که مقدمات مربوط
به خداوند در همه زمانها وجود داشته باشد و تا به امروز اگر در ظهور حضرت ولیعصر علیه السلام تاخیر افتاده به جهت
عدم تحقق مقدمات مربوط به خداوند نبوده است .
اما بخش دیگر، مقدمات وشرائطي است که مربوط می گردد به مردم وجامعه که عمده این شرایط دو چیز ایت. یکی اینکه ظلم
عالم را فرا بگیرد و مردم از ظلم و ظالم خسته شده باشند واز وضعی که برایشان پیش آمده اظهار نارضایتی کنند.
دوم اینکه به دنبال کسی باشند که وضعیتشان را تغییر داده و آنان را از آن وضعیت بحرانی نجات دهد. یعنی هم از ظلم خسته شده
باشند وهم میل برای از بین بردن آن داشته باشندوبه دنبال مصلح ورهبری باشند که برای نجات جامعه بشری اقدام نماید وزمانی که
مصلح ومنجی برای کمکشان آمدازاواستقبال کنند. پس باید مردم دنیا منتظروخواهان مصلح ومنجی باشند وعملا این انتظار را ازخود
نشان دهند.زیراحضرت مهدی علیه السلام معلم بشریت است که خداوند ایشان را حفظ کرده وذخیره نگه داشته تا بشریت را به فلاح
و رستگاری برساند و بیش از هزار سال است که خداوند می خواهد مردم را متوجه این حقیقت مهم بکند که بقیه الله خیر لکم ان کنتم مومنین(3) اگر آن معلم بزرگ بشریت بیاید ودرسش را شروع کند برای همه مفید خواهد بود. ولی همانطوریکه معلم زمانی وارد کلاس درس می شود که دانش آموزان نظم وسکوت را رعایت کنندو آماده پذیرش درس باشندواگر معلمی نزدیک کلاس درس گردد وببیند که دانش
آموزان به جان هم افتاده و مشغول دعوا هستند ،شلوغ کرده اند و زمینه ای برای حضور معلم نباشد قطعا معلمی که برای علم و دانش
خود ارزش قائل است وارد کلاس درس نخواهد شد و امر تدریس را می گذارد برای زمانی که دانش آموزان آمادگی تحصیل را پیدا کنند.
در مورد ظهور امام زمان علیه السلام نيز همین مطلب وجود دارد که ایشان زمانی تشریف می آورند که بشریت لااقل به طور نسبی آمادگی برای فراگیری علم و دانش ایشان را داشته و خواهان آن امام عزیز باشند.1-بحاالانوار،ج13،ص43.
2-کافي،ج1،ص333.
3-سورةهود،آيه6.
حجتالاسلام محمدابراهيم اعرابي در گفتوگو با خبرنگار آئين و انديشه فارس به برخي شبهات وهابيّت در مورد امام عصر (عج) پاسخ داد. وي در پاسخ به اين شبهه كه چرا نام پدر امامزمان با نام پدر پيامبر يكي نيست، گفت: وهابيان اين شبهه را با بهرهگيري از اين حديث از پيامبر مطرح ميكنند: اگر از عمر دنيا يك روز باقي مانده باشد،خداوند آن روز را آنقدر طولاني ميكند تا مردي از اهلبيت برميخيزد كه همنام من است و نام پدرش نيز نام پدر من است. وي با بيان اينكه اين حديث از «سنن ابيداود» است، ادامه داد: سننابي داود براي شيعيان مستند نيست، ضمن اينكه همين حديث در ديگر منابع اهلسنت مانند «سنن ترمذي» و «مسند احمد بن حنبل» بدون قسمت نهايي آمده است. يعني همنام بودن پدر امام زمان و پدر پيامبر، بيان نشده است. حجتالاسلام اعرابي يكي ديگر از شبهات مطرحشده را عدم قضاوت امام زمان طبق شريعت اسلام بيان كرد و گفت: در حديثي آمده است كه وقتي قائم آلمحمد ظهور كند، مانند حضرات داود و سليمان حكم ميكند. يعني بدون پرسش و تنها براساس علم خود قضاوت ميكند. مسلماً اين شيوه نه تنها با شريعت اسلام مغايرت ندارد، بلكه يكي از طرق قضاوت در اسلام است و حتي گروهي از اهل سنت، از جمله برخي پيروان مذهب شافعي، نيز چنين قضاوت ميكند. اين استاد حوزه علميه يكي از مضحكترين شبهات اين فرقه ضالّه را عمر طولاني حضرت عنوان كرد و افزود: وهابيان عمر طولاني امام را محل اشكال ميدانند و ميگويند، اگر شيعيان دليل عمر طولاني امام را نياز مردم به ايشان ميدانند، پس چرا خداوند عمر پيامبر را نيز طولاني نكرد؟ وي ادامه داد: پاسخ به اين سئوال به حدي ساده است كه نياز به توضيح چنداني ندارد. در پاسخ به اين سئوال، همين بس كه طولاني بودن عمر امام به اذن خداوند است، همانطور كه حضرت نوح (ع) نيز عمري طولاني داشت. ضمن اينكه امامزمان مأمور تشكيل حكومت اسلامي واحد در جهان است و تا زمينه اين امر ميسر نشود، ظهور نخواهد كرد. اين عالم ديني از ديگر ايرادات وهابيت را عدم ذكر نام امامزمان در قرآن بيان كرد و افزود: وهابيان ميگويند چرا نام امام زمان در قرآن نيامده است تا ديگر جاي هيچگونه شك و شبههاي باقي نماند؟ در پاسخ به اين شبهه بايد گفت كه در قرآن كريم لزوماً معرفي افراد همراه با اسم صورت نگرفته است. در بسياري از موارد، افراد با صفات و ويژگيهايشان معرفي شدهاند. همانطور كه از علي (ع) نيز نامي برده نشده است. وي ادامه داد: قرآن در نام بردن از افراد مصالح را در نظر ميگيرد. چرا كه نامبردن از آيندگان ممكن است به بروز حسادت و كينه منجر شود و نيز اسباب سوء استفاده افراد سودجو را فراهم آورد. يكي ازمعروفترين آيات در قرآن كريم كه اشاره به حكومت حضرت مهدي (عج) دارد، آيه 106 سوره انبياء است كه مژده حكومت صالحان بر زمين را ميدهد. حجتالاسلام اعرابي در پايان به يكي از معروفترين شبهات اخير وهابيان اشاره كرد و گفت: وهابيها ميگويند، حال كه حكومت اسلامي و قدرتمندي در ايران حاكم شده است، ديگر دليلي براي ترس و غيبت مهدي موعود وجود ندارد، پس چرا ظهور نميكند؟ اين سئوال از كجفهمي اين فرقه نشأت ميگيرد، چرا كه ميپندارند غيبت امام زمان (عج) به واسطه ترس ايشان است. وي ادامه داد: ظهور حضرت به اراده خودشان نيست، بلكه مستلزم فراهم شدن يكسري از شرايط است. از جمله اين شرايط ميتوان به آمادگي ذهني و بلوغ فكري مردم اشاره كرد. ضمن اينكه در كنار آمادگي اذهان، آمادگي اجسام ملت نيز مورد نياز است. چرا كه تشكيل حكومتي اسلامي با چنين وسعتي، نياز به نيروهاي قدرتمند و آموزشديده دارد.
آیا امام زمان (علیه السلام) زن و فرزند دارد؟
در زمینه ى همسر و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام) به دو دسته از روایات بر مى خوریم بر اساس این دو دسته از روایات گروهى معتقدند که امام زمان (علیه السلام)همسر و فرزندانى در دوره ى غیبت دارند، و بر طبق بخش دیگرى از روایات عده اى معتقد شده اند امام زمان (علیه السلام)زن و فرزند داشتن شان متیقن نیست. آن کسانى که مى گویند امام زمان (علیه السلام) زن و فرزند دارند به سه دلیل تمسک جسته اند:
1 ـ قواعد کلى: یعنى بر طبق احکام اسلام یکى از سنت هاى مهم پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) ازدواج است که امام زمان (علیه السلام) به رعایت سنت هاى پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم)از همه مردم اولى است.
2 ـ روایات: به عنوان مثال سید بن طاووس در جمال الاسبوع مى فرماید: روایتى با سندهاى متصل یافتم که حضرت ولى عصر (علیه السلام) را اولاد بسیارى است در شهرهاى کرانه ى دریا که آن ها هرکدام والى و حاکم اند ...
3 ـ دعاها: در برخى از دعاها نامى از فرزند امام زمان (علیه السلام) به میان آمده است مثل یا مولاى یا صاحب الزمان صلوات الله علیک وعلى آل بیتک ... على اهل بیتک ... روى هم رفته این موارد به زن و فرزند داشتن امام زمان (علیه السلام) دلالت دارند.
مرحوم کفعمى در کتاب مصباح نقل کرده است که بر طبق روایتى همسر آن حضرت از نسل عبد العزّى پسر عبدالمطلب مى باشد ... 1 ـ لازم به تذکر است که به روایات مذکور از جهات مختلفى ایرادهایى وارد کرده اند که در این باره به کتاب یکصد
پرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام) صفحه 141 و 142 و 143 مراجعه کنید.
در مقابل دلایلى هم اقامه شده است که آن حضرت حداقل هم اکنون فرزندى ندارد از جمله آنها است روایتى که مسعودى از على بن ابى حمزة ابن السّراج و ابن سعید مکارى نقل مى کند که آن دو مى گویند به خدمت امام رضا (علیه السلام)رسیدیم على بن ابى حمزه عرض کرد «از پدرانت روایت کرده ایم که امام از دنیا نمى رود تا فرزندش را ببیند.» حضرت فرمودند: «آیا در این حدیث روایت کرده اید الاّ القائم» عرض کردند: «بلى»، یا در روایت دیگر دارد: امامى وجود ندارد مگر این که فرزندى دارد جز امامى که حسین (علیه السلام) براى او از قبر بیرون مى آید او فرزند ندارد و ...
به هر حال اگر چه همسر و فرزند داشتن آن حضرت محتمل است، اما در بررسى اخبار و احادیث وارده روایت معتبرى که موجب اطمینان باشد به چشم نمى خورد، یا در عین حال نه زن و فرزند داشتن و نه زن و فرزند نداشتن هیچ کدام با احکام اسلام منافاتى ندارد; چرا که نکات منفى ترک تأهل به جهت برخوردارى امام (علیه السلام) از نیروى عصمت متوجه امام (علیه السلام)نمى باشد. در مورد خصوصیات خاص و دقیق همسر و تعداد فرزندان مطلبى خاص در روایات به چشم نمى خورد.
شبهه: چگونه مهدى منتظر در آخر الزمان مى تواند مردگان را زنده كند، و مؤمنين را عزيز بدارد و فاسقين را عذاب نمايد؟ و اصولا آيا اعتقاد به رجعت پشتوانه علمى دارد در حاليكه جزء اعتقادات مسلمين نمى باشد، چرا كه عقلا ممكن نيست و دليل بر آن نداريم.
جواب اجمالى:
زنده كردن مردگان، در حقيقت كار خداوند است، كه گاهى به بعضى از بندگان صالحش همچون حضرت عيسى (عليه السلام) و امام زمان(عج الله تعالي فرجه الشريف) اين اذن را مى دهد بعضى از انسانها را بتوانند زنده كنند و اين زنده كردن فقط با اذن الهى امكان پذير است.
و رجعت هم به معناى زنده شدن بعضى انسانها در دنيا، در موقع ظهور امام زمان (عج)، از روايات و بعضى آيات استفاده مى شود، و طبق سخنان پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) اين امر در امت اسلامى نيز همانند امتهاى گذشته به وقوع خواهد پيوست.
مساله رجعت ارتباطى با زنده كردن مردگان توسط امام زمان(عج) ندارد و شيعيان زنده كردن اموات را به خداوند نسبت مى دهند نه به امام زمان(عج).
جواب تفصيلى:
قبل از پاسخ به شبهه مذكور لازم است نكاتى ذكر شود و آن اينكه: مساله رجعت هيچ ارتباطى با زنده كردن مردگان و يا عزيز نمودن مؤمنين و عذاب كردن فاسقين، توسط امام زمان ندارد و شيعيان هيچ موقع زنده نمودن مردگان را به امام زمان ربط نمى دهند، بلكه همواره اعتقادشان اين است كه زنده كردن و يا ميراندن مخصوص ذات مقدس خداوند است. با توجه به اين مطلب بحث از احياء مردگان توسط غير خدا، بحث حاشيه اى خواهد بود. در قرآن كريم خداوند صفاتى را براى خودش مطرح مى كند كه مخصوص ذات مقدس او مى باشد و غير از خداوند كسى از انبياء و ائمه و ملائكه آن صفات را ندارند. مانند: «لااله الا هو يحيى و يميت([1])» (معبودى جز او نيست، زنده مى كند و مى ميراند) و «الله يتوفى الانفس حين موتها...([2])» خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى كنند...».
هنگامى كه خداوند به عيسى بن مريم(ع) گفت: ياد كن نعمتى را كه به تو و مادرت بخشيديم، زمانى كه تو را با «روح القدس» تقويت كردم; كه در گهواره و به هنگام بزرگى، با مردم سخن مى گفتى و هنگامى كه كتاب و حكمت و تورات و انجيل را به تو آموختم، و هنگامى كه به فرمان من، از گل، چيزى به صورت پرنده مى ساختى، و در آن مى دميدى، و به فرمان من پرنده مى شد، و كور مادر زاد، و مبتلا به بيمارى پيسى را به فرمان من، شفا مى دادى، و مردگان را (نيز) به فرمان من زنده مى كردى; و هنگامى كه بنى اسرائيل را از آسيب رساندن به تو، بازداشتم; در آن موقع كه دلايل روشن براى آنها آوردى، ولى جمعى از كافران آنها گفتند: اينها جز سحر آشكار نيست([3])».
با توجه به مقدمه فوق، مى گوئيم: در همه اديان به ظهور مصلح جهانى بشارت داده شده است و اين مصلح جهانى كه وارث همه علوم و معجزات انبياء گذشته مى باشد و عدل و داد را برقرار كرده و زمين را از لوث ستمگران و خيانتكاران پاك مى كند. قرآن مى فرمايد: «و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون([4])» در "زبور" بعد از ذكر (تورات) نوشتيم بندگان شايسته ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد»، و امام زمان (ع) كه همان مصلح موعود است همه معجزات پيامبران را خواهد داشت([5])، بنابراين زنده كردن مردگان نيز مى تواند از معجزات آن حضرت باشد اما بايد توجه داشت كه هرگونه معجزه اى تنها باذن الهى خواهد بود و بدون اذن خداوند انجام معجزه ممكن نيست.
رجعت و عقيده مسلم شيعه
رجعت، به معنى بازگشتن است، و مراد از آن زنده شدن و بازگشتن گروهى، (از نيكان بسيار نيك و انسان هاى بسيار بد) بعد از حضرت قائم (عج) مى باشد، تا نيكان با مشاهده دولت آن بزرگوار شادمان بشوند و به فيض نصرتش مفتخر گردند. و انسان هاى بد نيز با مشاهده دولتى كه هرگز نمى خواستند، غمگين گردند و به ذلت و خوارى برسند، و عقوبت و عذاب ببينند و به دست دوستان آن حضرت كشته شوند و اما ديگر مردمان در قبرها مى مانند تا در قيامت حاضر گردند([6]).
اما اينكه گفتيد عقلا ممكن نيست و دليلى بر آن نداريم؟! مى گوئيم بهترين دليل بر امكان چيزى وقوع آن است و در امتهاى گذشته نظير آن واقع شده است و قرآن كريم موارد مختلفى از رجعت را بيان نموده است از جمله به داستان قومى اشاره مى كند كه از ترس طاعون از وطن خود فرار كردند و خداوند آنها را مدتى طولانى ميراند و سپس به سبب دعاى يكى از پيامبران بنام «حزقيل» همه آنها را زنده كرد بعد از آن پس از مدتى به اجل طبيعى از دنيا رفتند([7]).
براى روشن شدن مطلب دو آيه و دو روايت نقل مى شود:
الف) آيات:
1ـ قرآن مى فرمايد: «الم تر الى الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت، فقال لهم الله موتوا، ثم احياهم ان الله لذو فضل على الناس و لكن اكثر الناس لايشكرون([8]); آيا نديدى آنان را كه از بيم مرگ از خانه هاى خود بيرون رفتند و آنها هزاران تن بودند، پس خداوند به آنها گفت: بميريد. سپس آنان را زنده كرد، بى گمان خدا بر مردم صاحب فضل است. و لكن بسيارى از مردم سپاسگزارى نمى كنند».
و طبق قاعده معروف: «حكم الامثال فيما يجوز و ما لا يجوز واحد» احتمال امتناع آن از بين مى رود و ثابت مى شود كه رجعت يك كار ممكنى است و نمى تواند در اين امت (پيامبر اسلام) ممكن نباشد، و روايات ما آن را اثبات كرده اند و پيامبر (ص) در اين مورد مى فرمايد: «يكون فى هذه الامه كل ما كان فى بنى اسرائيل حذو النعل بالنعل و القزة بالقزة([9])» هر اتفاقى كه در بنى اسرائيل رخ داده بدون ذره اى كم و زياد در اين امت هم رخ مى دهد.
2ـ آيه ى ديگرى كه بر رجعت دلالت دارد اين است كه خداوند مى فرمايد: «و يوم نحشر من كل امة فوجاً([10])» (به خاطر آور) روزى را كه ما از هر امتى، گروهى را از كسانى كه آيات ما را تكذيب مى كردند محشور مى كنيم، و آنها را نگه مى داريم تا به يكديگر ملحق شوند، اين آيه مربوط به قيامت نمى تواند باشد چون در قيامت همه محشور مى شوند نه از هر گروهى فوجى، لذا اين آيه مربوط به رجعت مى شود.
ب) روايات:
1ـ مأمون خدمت امام رضا (ع) عرض كرد يا ابا الحسن درباره رجعت چه مى گويى؟ حضرت فرمود: رجعت حق است در امت هاى پيشين بوده است و قرآن هم ازآن سخن گفته است و پيامبر هم فرمود: پس مى آيد، براى اين امت هر آنچه براى امت هاى گذشته پيش آمد، بدون كم و زياد، و فرمود هنگامى كه مهدى (عج) از فرندان من ظهور نمايد، عيسى از آسمان پايين آمده پشت سر آنحضرت نماز مى گذارد... مأمون عرض كرد سرانجام چه مى شود؟ فرمود: حق به اهل خودش بر مى گردد. اين روايت به خوبى دلالت بر وجود رجعت و صحت آن دارد كه نيازى به توضيح نيست.
2ـ سلمان مى گويد: پيامبر اسلام (ص) دوازده امامى بعد از خود را معرفى نمود، و اسامى هر يك را بيان نمود، من گريستم و عرض كردم آيا من آنها را درك مى كنم؟ فرمود: تو اى سلمان و امثال تو آنها را دوست مى دارند و با معرفت آنها را درك مى كنند، سلمان گويد خدا را شكر كردم سپس عرض كردم يا رسول الله آيا من تا زمان آنها زنده خواهم بود؟ فرمود: اى سلمان اين آيه را بخوان «هنگامى كه نخستين وعده فرا رسد گروهى از بندگان نيرومند و جنگجوى خود را بر ضد شما مى انگيزم، خانه ها را جستجو كنند و اين وعده اى است قطعى پس شما را بر آنها چيره مى كنيم و شما را بوسيله دارييها و فرزندان كمك خواهيم كرد و نفرات شما را بيشتر قرار مى دهيم([11])» سلمان مى گويد من از روى شوق گريه نمودم و گفتم يا رسول الله اين حادثه در زمان شما (و با حضور شما) خواهد بود فرمود آرى و الله در آن زمان من و على و فاطمه و حسن و حسين و نه امام از فرزندان حسين (عليهم اسلام) و هر كسى كه در مسير اهلبيت مظلوم واقع شده اند همه يكجا گردهم مى آييم، آنگاه ابليس و لشكريان او و مؤمنين واقعى و كافران حقيقى حاضر مى شوند، و فرمود ماييم تأويل اين آيه: «ما چنين اراده نموده ايم، كه بر مستضعفان زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان وارثان روى زمين قرار دهيم». سلمان مى گويد از نزد پيامبر (ص) برخواستم از آن به بعد، هيچ باكى نداشتم كه من مرگ را ملاقات كنم و يا او به سراغم آيد([12])».
والسلام
محمد بن حسن عسكري (عج) آخرين امام از امامان دوازده گانه شيعيان است. در ١۵ شعبان سال ٢۵۵ هـ.ق در سامرا به دنيا آمد و تنها فرزند امام حسن عسكري (ع)، يازدهمين امام شعيان ما است. مادر آن حضرت نرجس (نرگس)است كه گفته اند از نوادگان قيصر روم بوده است. «مهدي» حُجَت، قائم منتظر، خلف صالح، بقيه الله، صاحب زمان، ولي عصر و امام عصر از لقبهاي آن حضرت است.
تولد امام زمان (عج) پنهان نگاهداشته شد و امام حسن عسكري (ع) خبر آن را تنها به عده اي از شيعيان داده بود. حضرت در سال ٢٦٠ هـ ق پس از وفات پدر به امامت رسيد. امامت ايشان بنا به حديثهاي بسياري بود كه از پيامبر (ص) و امامان پيشين روايت شده بود. امام زمان (عج) پس از آنكه بر جنازه پدر نماز گزارد از چشم مردمان پنهان شد. سبب پنهان شدن آن حضرت اين بود كه خليفه هاي عباسي تصميم به كشتن او داشتند.
بنا به اخبار و روايات شيعه غيبت آن حضرت دو بار صورت گرفته است. دوران غيبت نخست را كه تا سال 329 هـ ق ادامه داشت دوران غيبت صغرا يا دوره نيابت خاصه مي نامند. در اين سالها امام به وسيله چهار نفر از نمايندگان خاص خود با شيعيان ارتباط داشت. اين چهار تن كه آنان را نواب اربعه (نايبان چهارگانه) مي خوانند عبارتند از:
١- عثمان بن سعيد بن عمري، از ياران امام هادي (ع) و امام حسن عسكري (ع) او به دستور امام حسن عسكري تا پايان عمر نايب امام زمان (عج) بود.
٢- ابوجعفر محمدبن عثمان بن سعيد، از شاگردان ياران امام حسن عسكري كه پس از مرگ از پدرش، عثمان بن سعيد بن عمري، نيابت امام زمان (عج) را به عهده گرفت، او در سال ۳۰۴ يا ۳۰٥ هـ ق در بغداد درگذشت.
۳- حسين بن روح نوبختي كه دستيار محمدبن عثمان بن سعيد بود و پس از مرگ وي نيابت امام را به عهده گرفت و در سال ۳۲٦ در بغداد درگذشت.
٤- علي بن محمد سُمري كه بنا به وصيت حسين بن روح نوبختي نايب امام شد و در حدود دو سال رابط امام و شيعيان بود. او در نيمه شعبان ۳٢۹ در بغداد درگذشت.
ـ با مرگ علي بن محمد سمري دوره غيبت صغرا يا نيابت خاصه پايان يافت و دومين دوره غيبت آن حضرت، يعني دوران غيبت كبري، آغاز شد. اين دوره تا ظهور امام زمان ادامه خواهد يافت. آخرين نامه و دستوري كه سمري از امام زمان دريافت نمود به مضمون ذيل نقل شده است:
ـ «بسم الله الرحمن الرحيم، اي علي بن محمد سمري خدا اجر برادران ترا در مصيبت تو بزرگ گرداند. تو بعد از شش روز خواهي مرد. پس خود را آماده كن و به احدي براي جانشيني خود وصيت نكن. زيرا غيبت تامه آغاز مي شود و ديگر ظهوري نخواهد بود مگر به اذن خداي تعالي و آن بعد از طول زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمين از جور خواهد بود. زود باشد كه در بين شيعيان كساني بيايند كه ادعاي مشاهده كنند، هر كس مدعي مشاهده من قبل از خروج سفياني و صيحة آسماني بشود كذاب و مفتري است. و لاحول و لا قوه الا بالله العلي العظيم.»
ـ دوره غيبت كبري را دوران نيابت عامه نيز مي نامند. نيابت عامه به اين معني است كه در اين دوره راهنمايي شيعيان به عهده فقهايي عالم از شيعيان است، كه داراي شرايط تعيين شده براي راهنمايي هستند. در اين دوره كسي مستقيماً از طرف امام زمان (عج) براي نيابت تعيين نمي شود.
ـ سبب واقعي پنهان شدن امام زمان (عج) از چشم مردمان در حديثها بيان نشده است. حتي گروهي گفته اند علت غيبت بعد از ظهور امام زمان (عج) آشكار خواهد شد. اما از دلائل مهم غيبت، حفظ وجود امام از گزند دشمنان به فرمان خدا براي مصلحت اسلام و مسلمانان است. گذشته از اين، غيبت امام زمان (عج) فقط از نظر ظاهري است و از نظر معنوي رابطه او با مردم قطع نشده است.
در حديثي از پيامبر (ص) درباره دوره غيبت امام زمان (عج) نقل شده، آمده است كه ايشان مانند خورشيد پنهان شده در پس ابر است كه ديده نمي شود، اما انوارش به زمين مي رسد وبه آن سود مي رساند، همه مسلمانان، به دليل حديث هايي كه از پيامبر (ص) روايت شده است، معتقدند كه مهدي (عج) روزي ظهور خواهد كرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت. امام تنها شيعيان هستند كه به امامت او در دوران غيبت نيز معتقدند.....
ـ در دوران غيب كبري افراد بسياري ادعاي مهدويت كرده اند از جمله غلام احمد قادياني، موسس فرقه قادياني هند در ۱٢۳٥ هـ ق، سيد علي محمد شيرازي معروف به سيد باب، موسس فرقه بابيان در ايران، كه به سال 1266 هـ ق در تبريز كشته شد و محمد احمد معروف به مهدي سوداني كه در ۱۳۰٢ هـ ق (۱٨٨۱ م) در سودان بر ضد استعمارگران انگليسي قيام كرد.
1-چه بسا شخص حريص بر امري از امور دنيا ، که بدان دست يافته و باعث نافرجامي و بدبختي او گرديده است ، و چه بسا کسي که براي امري از امور آخرت کراهت داشته و بدان رسيده ، ولي به وسيله آن سعادتمند گرديده است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (166)
2- تو را به پنج چيز سفارش مي کنم : اگر مورد ستم واقع شدي ستم مکن ، اگر به تو خيانت کردند خيانت مکن ، اگر تکذيبت کردند خشمگين مشو ، اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بيتابي مکن .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (167)
3- سخن نيک را از هر کسي ، هر چند به آن عمل نکند ، فرا گيريد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (170)
4- چيزي با چيزي نياميخته است که بهتر از حلم با علم باشد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص(172)
5- نهايت کمال ، فهم در دين و صبر بر مصيبت ، و اندازه گيري در خرج زندگاني است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص(172)
6- سه چيز از خصلتهاي نيک دنيا و آخرت است : از کسي که به تو ستم کرده است گذشت کني ، به کسي که از تو بريده است بپيوندي ، و هنگامي که با تو به نداني رفتار شود ، بردباري کني .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)
7- خداوند دوست ندارد که مردم در خواهش از يکديگر اصرار ورزند ، ولي اصرار در خواهش از خودش را دوست دارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)
8- دانشمندي که از علمش سود برند ، از هفتاد هزار عابد بهتر است .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)
9- هيچ بنده اي عالم نيست ، مگر اينکه نسبت به بالا دست خود ، حسادت نورزد ، و زيردست خود را خوار نشمارد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (173)
10- هر که خوش نيت باشد ، روزي اش افزايش مي يابد .
بحارالانوار ، دار احياء الترا العربي ، ج 75، ص (175)